ادبیات فارسی | ||
|
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت که جوجه هایش راسیر کند . گوشت بدن خود را می کند و می داد به جوجه هایش می خوردند . زمستان تمام شد و کلاغ مرد . اما بچه هایش نجات پیدا کردند و گفتند: آخی خوب شد مرد ! راحت شدیم از این غذای تکراری !!
این است واقعیت تلخ روزگار ما ! نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: داستان [ جمعه 25 اسفند 1391
] [ 9:31 ] [ فائزه قادری ] |
|
[ طراحی : دبیرستان فاطمه زهرا (س) ] [ Weblog Themes By : server2011 ] |